این شعار هنوز بعد از سه دهه افکارم را بر هم میریزد خاطرات تلخ کودکی روزهای جنگ و حماسهٔ خونینی که در میان دو دیکتاتور بهترین روزهای زندگیم را در هم کوبید روزهای ترس گرسنگی و شیون از دست دادن عزیزان روزهای ترس. خانه به دوشی و بی پناهی هنوز بعد آن سالها انگار هنوز روز عزاست هنوز وحشت در رویاهایم جا دارد و انگار که در زیر آوار جنگ جا ماندهام
Saturday, December 6, 2014
عزا عزاست امروز روز عزاست امروز خمینیه بت شکن صاحب عزاست امروز
Monday, December 1, 2014
دنیای " رویای " من
من، در رویای خود دنیایی را می بینم،
که در آن، هیچ انسانی انسان دیگر را، خوار نمی شمارد.
زمین، از عشق و دوستی سرشار است
و صلح و آرامش ، گذرگاههایش را می آراید .
من در رویای خود، دنیایی را می بینم که در آن،
همه گان، راه گرامیِ آزادی را می شناسند.
" حسد "، جان را نمی گزد
و " طمع "، روزگار را بر ما سیاه نمی کند.
من، در رویای خود دنیایی را می بینم که در آن،
سیاه یا سفید،
از هر نژادی که هستند،
از نعمتهای گسترده ی زمین سهم می برد.
هر انسانی " آزاد " است.
شور بختی از شرم، سر به زیر می افکند
و شادی همچون " مرواریدی " گران قیمت
نیازهای تمامیِ بشریت را بر می آورد .
چنین است دنیای " رویای " من !
که در آن، هیچ انسانی انسان دیگر را، خوار نمی شمارد.
زمین، از عشق و دوستی سرشار است
و صلح و آرامش ، گذرگاههایش را می آراید .
من در رویای خود، دنیایی را می بینم که در آن،
همه گان، راه گرامیِ آزادی را می شناسند.
" حسد "، جان را نمی گزد
و " طمع "، روزگار را بر ما سیاه نمی کند.
من، در رویای خود دنیایی را می بینم که در آن،
سیاه یا سفید،
از هر نژادی که هستند،
از نعمتهای گسترده ی زمین سهم می برد.
هر انسانی " آزاد " است.
شور بختی از شرم، سر به زیر می افکند
و شادی همچون " مرواریدی " گران قیمت
نیازهای تمامیِ بشریت را بر می آورد .
چنین است دنیای " رویای " من !
Tuesday, November 18, 2014
قتل داریوش فروهر و پروانه اسکندری
صرف نظر از تمام بزرگ نما ییها و استدلالهای غلط و شبهه انگیز، حکومت اسلامی ایران یکی از زبدهترین و زیرکترین طراحان ترور و آدمکشی در دنیاست عوامل و دست نشاندگان این دولت برای انجام ترورهای خود به طور مستقیم از مقامات بلند پایهٔ نظام و حتی خود شخص ولیّ فقیه دستور میگیرند و برای انجام این کار به فجیعترین اشکال ممکن قربانیان و اهداف خود را میکشند، نمونهٔ بارز این ترورها قتل داریوش فروهر و پروانه اسکندری از رهبران جبهه ملی به دست عوامل اطلاعات در منزل شخصیشان بود که به فجیعترین شکل ممکن انجام شد و اعترافات به دست آماده از عوامل این جنایت پرده از دست داشتن افراد مرتبط با بیت رهبری و مقامات بلند پایهٔ نظام چون دری نجف ابادی و مصباح یزدی و آیت الله خوشوقت در این قتلها دارد. امروز پس از ۱۶ سال از وقوع این جنایت به جز سعید امامی که در زندان به طرز مشکوکی کشته شد ما بقیه عوامل این جنایت هولناک پس از آزاد شدن با استفاده از رانتهای دولتی هم اکنون مشغول کارهای کلان تجاری هستند.
Sunday, October 26, 2014
اعدام
برگی دیگر از درخت پربار انقلاب شکوهمند اسلامی به زمین افتاد انقلابی که به قول خیلیها به دست مردم به ثمر نشست انقلابی که نوید آزادی و برابری میداد, در ایران بعد از انقلاب فقر نبود زندانی سیاسی وجود نداشت و انگار قرار بود جوخههای اعدام از روی زمین برداشته شود چرا که انگار قبرستانها آباد بود شاید مرگ دختری مثل ریحانه خیلی زود از خاطرمان برود ولی فردا دوباره ریحانه ای دیگر بر سر دار مجازات میرود و ما باز میبینیم باز مینویسیم و باز اشک میریزیم به امید آن روزی که در فردای ایران به جای چوبههای دار درخت سپیدار داشته باشیم
Sunday, July 13, 2014
محکومیت ۸ نفر از گردانندگان صفحات فیسبوکی در ایران به مجموعا ۱۲۷ سال حبس
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2014/07/140713_l45_facebook_iran_prison.shtmlنوشتن چه برای افشاگری چه برای بالا بردن سطح اطلاعات مردم از نظر دولت جمهوری اسلامی ایران جرم محسوب میشود حال اگر به گذشته و تاریخچه وب نگاری و وبلاگ نویسی نگاه کنیم اکثر دولتها به این معقوله به چشم معضل مینگرند حتا در جوامع آزاد برخورد با برخی وب نگاران و به اصطلاح آزاد اندیشان و طرفداران حقیقی افشاگری به طرز مشهود یا غیر مشهود برخورد میشود حال اینکه در این جوامع به دلیل بالا بودن سطح آگاهیه مردم و آزاد بودن نشریات اینگونه برخوردها با وب نگاران اکثرا به صورت یک علامت سوال در اذهان عمومی باقی میماند ولی در کشور ایران به دلیل حاکم بودن دولت اسلامی و جوّ خفقان و نبود آزادی و همچنین وجود اقشار متعصب و تندرو دولت به راحتی و با اسودگی وبلاگ نویسان را دستگیر و متهم به جرمهای واهی و بی دلیل میکند و حتی به قتل میرساند
Saturday, June 7, 2014
ظلمت مرگ
سایه مرگ آنچنان تو را در خود خواهد کشید که نه انگار روزگاری در سرای بزرگان جاه و جلالی داشتی، آنچنان که نه انگار دولتت و شوکتت چشم هر رهگزره بیخبری را خیره میکرد آری امروز وقت رفتن است بارت را ببند حسابت را نگاه کن و ببین کجای این سرای خاکی دل بینوایی را شکستی و نان مسکینی را به ناحق بریدی اکنون وقت حساب است سلیمان هم که باشی بارگاهت به تلنگر موریانها به خاک خواهد نشست تو که دنیایت بر اشک و اه دیگران بنا بود در آخرین ظلمات اخرت خواهی ماند خواهی گریست و خواهی مرد.
Tuesday, May 20, 2014
مهدی سلحشور، انگلیس در هیاتهای عزاداری، هزینههای «میلیاردی» میکند
فرقی ندارد که گریه کنی یا سعی کنی برای در اوردن اشک دیگران گرچه تو که اشک مردم را برای لقمه نانی در میاوری و آنی که برای لقمه نانی اشک میریزد هر دو از یک قماشید تو بر هر منبر پول پارو میکنی و آنان که به تو گوش میدهند و اشک میریزند از یک لقمه نذری تا پاس شدن چکهای بی محلشان را در نالههای تو طلب میکنند, آقای سلحشور!
Wednesday, April 23, 2014
ساحره
ساحره جادو کن که من اسیر ان خشمم که ابلیس از روز ازل در دل گرفت ساحره راهم سخت دشوار است و پایم یارای رفتن ندارد ساحره جادو کن که خدایم جامی دروغین به دستم داد و نامش را زندگی گذاشت
Friday, February 21, 2014
زمستان
سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت
سرها در گريبان است
كسي سر بر نيارد كرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را
نگه جز پيش پا را ديد ، نتواند
كه ره تاريك و لغزان است
وگر دست محبت سوي كسي يازي
به اكراه آورد دست از بغل بيرون
كه سرما سخت سوزان است
نفس ، كز گرمگاه سينه مي آيد برون ، ابري شود تاريك
چو ديدار ايستد در پيش چشمانت
نفس كاين است ، پس ديگر چه داري چشم
ز چشم دوستان دور يا نزديك ؟
مسيحاي جوانمرد من ! اي ترساي پير پيرهن چركين
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آي
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوي ، در بگشاي
منم من، ميهمان هر شبت، لولي وش مغموم
منم من، سنگ تيپاخورده ي رنجور
منم ، دشنام پس آفرينش ، نغمه ي ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بيرنگ بيرنگم
بيا بگشاي در، بگشاي ، دلتنگم
حريفا ! ميزبانا ! ميهمان سال و ماهت پشت در چون موج مي لرزد
تگرگي نيست، مرگي نيست
صدايي گر شنيدي، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را كنار جام بگذارم
چه مي گويي كه بيگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فريبت مي دهد ، بر آسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست
حريفا ! گوش سرما برده است اين ، يادگار سيلي سرد زمستان است
و قنديل سپهر تنگ ميدان ، مرده يا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توي مرگ اندود ، پنهان است
حريفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز يكسان است
سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت
هوا دلگير ، درها بسته ، سرها در گريبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگين
درختان اسكلتهاي بلور آجين
زمين دلمرده ، سقف آسمان كوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است
مهدی اخوان ثالث
سرها در گريبان است
كسي سر بر نيارد كرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را
نگه جز پيش پا را ديد ، نتواند
كه ره تاريك و لغزان است
وگر دست محبت سوي كسي يازي
به اكراه آورد دست از بغل بيرون
كه سرما سخت سوزان است
نفس ، كز گرمگاه سينه مي آيد برون ، ابري شود تاريك
چو ديدار ايستد در پيش چشمانت
نفس كاين است ، پس ديگر چه داري چشم
ز چشم دوستان دور يا نزديك ؟
مسيحاي جوانمرد من ! اي ترساي پير پيرهن چركين
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آي
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوي ، در بگشاي
منم من، ميهمان هر شبت، لولي وش مغموم
منم من، سنگ تيپاخورده ي رنجور
منم ، دشنام پس آفرينش ، نغمه ي ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بيرنگ بيرنگم
بيا بگشاي در، بگشاي ، دلتنگم
حريفا ! ميزبانا ! ميهمان سال و ماهت پشت در چون موج مي لرزد
تگرگي نيست، مرگي نيست
صدايي گر شنيدي، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را كنار جام بگذارم
چه مي گويي كه بيگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فريبت مي دهد ، بر آسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست
حريفا ! گوش سرما برده است اين ، يادگار سيلي سرد زمستان است
و قنديل سپهر تنگ ميدان ، مرده يا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توي مرگ اندود ، پنهان است
حريفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز يكسان است
سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت
هوا دلگير ، درها بسته ، سرها در گريبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگين
درختان اسكلتهاي بلور آجين
زمين دلمرده ، سقف آسمان كوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است
مهدی اخوان ثالث
Tuesday, February 11, 2014
Subscribe to:
Posts (Atom)